نازنیننازنین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

نازنین جون

بین لالا کردم

داغ ِ داغه عکسو میگم ماله همین الانه که لالا کردم اینم کفشای عیدم که دیشب خریدمشون تا پوشیدم حاضر نشدم دربیارمشون  چکمه هامو دستم گرفتمو دووییدم توی پاساژ مامانمم دنبالم بابایی ام حسابشون کرد..حالا خوبه اندازه پام بود اااا مامانی لباسمم بزار دیگه همشونو باهام بزار      ...
24 اسفند 1391

بدون عنوان

بابایی: خداحافظ من رفتم نازنین جلوی در :دست تکون میده میگه داداشی داداااشی "خیلی خوشگل میگه "خیلی" یه چنین چیزی یعنی خداحافظ نمیدونم چرا اینجوری میگه خداحافظ دقیقا واسش همون کلمه خداحافظه ١ ماه پیش که نازنین نمیتونست خوب تلویزیون رو ادا کنه..بهش میگفتم مامان بگو تلوزیون میگفت :تی بی دی بی دَ دی بو
21 اسفند 1391

اینروزهای ما

اینروزا نازنین خیلی به مامانی وابسته شده اصلا نمیزاره مامانی تکون بخوره  یه جورایی مامانی هم قید اینترنت رو زده  خیلی حرفا خیلی چیزها هست همین الانم درست بین پاهامه داره فشارمیاره برم باهاش بازی کنم نمی دونم چرا اینقدر وابسته  شده حاضر نیست به تنهایی بازی کنه راستش اینروزها خیلی خسته ام شبها با خستگی شدیدمیخوابم روزها نمیتونم از 10 زودتر بلند شم بس که با نازنین سرو کله میزنم همش دوست داره یا بازی کنیم یا نقاشی کنیم یا توپ بازیکنیم یا اجر بازی یا کارت بازی خب تنهایی حاضر نیست بازی کنه..خیلی شیطون شده خیلی بازیگوش وپر از شیطنت.. تو حرف زدن  ماشا..نازنین جون خیلی خوب پیشرفت کرده با وجود اینکه خیلی دیر شروع کرد ولی ماشا..را...
16 اسفند 1391
1